ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
وقتی که شب از نیمه گذشته و آروم آروم به سمت سپیده صب حرکت می کنی صدای آرامش شهر همه جا غوغا می کنه آشفته از این هیاهوی بی صدا دلت هوس حافظ می کنه بلند می شی و حافظ رو باز می کنی و چنان شعری رو حافظ تقدیمت می کنه که آرامش ازلی به همراه داره...
میر من خوش میروی کاندر سراپا میرمت
خوش خرامان شو که پیش قد رعنا میرمت
گفته بودی که بمیری پیش من تعجیل چیست
خوش تقاضا می کنی پیش تقاضا میرمت
عاشق و مخمور و مهجورم بت ساقی کجاست
کو که بخرامد که پیش سرو بالا میرمت
آنکه عمری شد که تا بیمار از سودای او
کو نگاهی کن که پیش چشم شهلا میرمت
گفته لعل لبم هم درد بخشد هم دوا
گاه پیش درد و گه پیش مداوا میرمت
خوش خرامان میروی چشم بد از روی تو دور
دارم اندر سر خیال آنکه در پا میرمت
گرچه جای حافظ اندر خلوت وصل تو نیست
ای همه جای تو خوش پیش همه جا میرمت
Roozegari shod o kas marde rahe eshgh nadid
اینکه هوشنگ ابتهاج در چه حالی این ابیات رو سروده (روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست / گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید / همه جا زمزمه عشق نهان من و توست) جای فکر داره. اما خواسته یا ناخاسته این ابیات رو در ذهن خود جای نداده بود، اگر جای داده چنین بی رحمانه بر عشق نمی تاخت. و این ابیات رو چنین باید نوشت:
دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند
پنهان خورید باده که تعزیر میکنند
ناموس عشق و رونق عشاق میبرند
عیب جوان و سرزنش پیر میکنند
جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز
باطل در این خیال که اکسیر میکنند
گویند رمز عشق مگویید و مشنوید
مشکل حکایتیست که تقریر میکنند
ما از برون در شده مغرور صد فریب
تا خود درون پرده چه تدبیر میکنند
تشویش وقت پیر مغان میدهند باز
این سالکان نگر که چه با پیر میکنند
صد ملک دل به نیم نظر میتوان خرید
خوبان در این معامله تقصیر میکنند
قومی به جد و جهد نهادند وصل دوست
قومی دگر حواله به تقدیر میکنند
فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر
کاین کارخانهایست که تغییر میکنند
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر میکنند